درونم
کودتایی بر پاست
برای
برکناریت..
دیگر
غزل های حافظ
ارامم نمی کند
به جای پای
قطره های قهوه هم
که اعتقادی ندارم /
وعده هاو
شعار های تو هم
حالم را
بر هم می زند
با انصاف!
چه گفتی و چه کردی !
دیگر حتی
به گوش ها
وچشمانم
هم بی اعتمادم
باید چشم هایم را
به رسم قجر ها کور کنم
وگوش هایم را چون( ون گوگ)
به دست تیغ بسپارم
باید که
راه های ورود به قلبم را ببندم
وگرنه
باز
مثل همیشه
بر من حکومت خواهی کرد
______
